پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
نوشته شده در سه شنبه 5 آذر 1392
بازدید : 92
نویسنده : زهرا کریمی

با بچه ها داشتیم می رفتیم شمال
وقتی راه افتادیم یه پشه روی دست یکی از بچه ها نشست( محسن)
دیدم محسن دستش رو تکون نمیده و ثابت نگه داشته
گفتم: محسن! چرا نمیزنی پشه بپره؟
گفت: هیس! چیزی نگو باهاش کار دارم
نیم ساعتی گذشت و حسابی دور شدیم
وسط بیابون یهو محسن پشه رو گرفت
بال هاش رو کند و بهش گفت:
حالا پیاده برگرد که حالت جا بیاد
بعد هم از شیشه پرتش کرد بیرون
محسن:
من:
پشه:



نظرررررررررررررر بدین



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: