پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
انواع بله گفتن عروس ها!
نوشته شده در شنبه 2 دی 1391
بازدید : 162
نویسنده : زهرا کریمی

 
عروس عادی: با اجازه بزرگترها بله (این اصولا مثل بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه.)

عروس لوس: بع..........له!

عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،...، زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ، ... ، ... (این عروس خانوم آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از اول شروع میکنه به اجازه گرفتن ... !)

عروس خارج رفته: با پرمیشن گریت ترهای فمیلی ... اُ یس

عروس خجالتی: اوهوم

عروس پاچه ورمالیده: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)

عروس هنرمند: با اجازه تمامی اساتیدم، استاد رخشان بنی اعتماد، استاد مسعود کیمیایی، ...، اساتید برجسته تاتر، استاد رفیعی، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجی ، شیر علی قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلین مونرو، مرحوم مارلین دیتریش، مرحوم مغفور گری گوری پک و ... آری می پذیرم که به پای این اتللوی خبیث بسوزم چو پروانه بر سر آتش

نظرررررررررررررر بدین



زبان ضایع دخترای امروزی!!!!
نوشته شده در شنبه 2 دی 1391
بازدید : 155
نویسنده : زهرا کریمی

خوشگل = خوجل

خوبی = خوفی

جیگرتو بخورم = جیگلتو بخولم

عشق منی = عجق منی

قربونت برم = قلبونت بلم

چطوری؟ = تطولی؟

چی کار می کنی = چیکال می کنی

سلام = شلام

دختر = دخمل

پسر = پسمل

عزیزم = عجیجم

جون = جونززززززززززز

بی تربیت = بی تلبیت

بی ادب = بی عوض (این یکی درک ربطش کمی مشکل واقعاً)

دوست ندارم = اصنم نِی خوام

نمیدونم = نیدونم(این روزا خیلی می گن!!)

نظرررررررررررررر بدین



برنامه ی هفتگی خانم های تهرانی!!!!
نوشته شده در شنبه 2 دی 1391
بازدید : 163
نویسنده : زهرا کریمی

شنبه
مرد (در تماس تلفنی قبل از رسیدن به منزل): دارم میام...راستی عزیزم! شام چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم «فال قهوه روسی یخ زده» بگیریم. میگن خیلی جالبه، همه چی رو درست میگه به خواهر شوهر نازی گفته «شوهرت واست یه انگشتر می خره» طرف رفته خونه و گفته و پس فرداش شوهره واسش انگشترو خریده. خیلی جالبه نه؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!

یکشنبه
مرد (در تماس تلفنی از سر کار):...راستی عزیزم! شام چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم کلاسهای «روش خود اتکایی بر اعتماد به نفس» ثبت نام کنیم. هم خیلی جالبه هم اثرات خیلی خوبی در زندگی زناشویی داره دوست نازی می گه رفته و اومده از این رو به اون رو شده. طرف داشت 40سالگی رو رد می کرد؛ حالا بعد از اون جلسه روزی 3تا خواستگار رو رد می کنه... تا برگردم دیر شده، سر راه یه چیزی بگیر بیار!

دوشنبه
مرد (در تماس تلفنی از سر کار):...راستی عزیزم! شام چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم شوی «ظروف عتیقه». می گن خیلی جالبه. ممکنه طول بکشه. سر راه از بیرون یه چیزی بگیر و بیار!

سه شنبه
مرد در حال خروج از خانه: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببین امروز من و نازی قراره با هم بریم برای لباس مامانم که می خواد برای عروسی خواهر نازی بدوزه دگمه بخریم. تو که می دونی فامیل مامانم اینا چقدر روی دگمه حساسند! ممکنه طول بکشه، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!

چهارشنبه
مرد: عزیزم! امروز دیگه یه چیزی درست کن فردا برای ناهار ببرم.
زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم برای کلاس «بدن سازی» و «آموزش ترومپت» ثبت نام کنیم. همسایه نازی رفته میگه خیلی جالبه. همه خانم های با کلاس میان گفتن فقط جای من خالیه. ترومپت هم که میگن خیلی کلاس داره مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون جلسه اوله. سر راه یه چیزی بگیر بیار!

پنجشنبه
مرد در حال بازگشت به خانه و در تماس تلفنی: عزیزم! کجایی نیستی خونه؟
زن: ببین امروز من و نازی اومدیم خونه همسایه خاله نازی که تازه از کانادا اومده. می خوایم شرایط اقامت رو ازش بپرسیم. یه چیزایی تعریف می کنه که واقعا نمیدونم چی بگم...من واقعاً از این زندگی «خسته» شدم! چیه همش مثل کلفت ها کنج خونه کار و کار و کار! به هر حال چون ممکنه طول بکشه یه چیزی از بیرون بگیر!

جمعه
مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
زن: ببینم تو واقعاً خجالت نمی کشی؟ یعنی من یه روز تعطیل هم حق استراحت ندارم؟ واقعاً نمی دونم به شما مردای ایرونی چی باید گفت! نه! واقعاً این خیلی توقع زیادیه که انتظار داشته باشم فقط هفتهای یه بار شوهرم من رو برای ناهار بیرون ببره؟! واقعا برای خودم و این زندگی متاسفم...اصلا یادم رفت بگم من و نازی قراره امروز بریم دربند هواخوری به یاد دوران دانشجویی کمی درد دل کنیم...آخه چرا من با تو ازدواج کردم؟

کارت سوخت تو بده ببینم! لعنت به این زندگی خسته کننده...این ملیله خانوم همسایه پایینی نازی، 17 روزه که رفته ایتالیا. آخه مگه من دل ندارم؟ پوسیدم کنج این خونه هی بشور، بساب، بپز....آخ حرص خوردم، بینی م داره از فرم می افته. زنگ بزن یه چیزی بیارن بریز تو اون شیکمت...عابر بانکت کجاست؟ مگه همیشه توی جیب کتت نبود؟ اه...

نظرررررررررررررر بدین



اخه چرا؟
نوشته شده در شنبه 2 دی 1391
بازدید : 197
نویسنده : زهرا کریمی

 

چرا نظر نمیذارین


 

اولین باره انقدر مطلب


 

میذارم ....یه کاری میکنین دیگه مطلب نذارمااااااااا


 

 


نظرررررررررررررر بدین



شغل دوم بازیگران و هنرمندان ایرانی...
نوشته شده در شنبه 2 دی 1391
بازدید : 152
نویسنده : زهرا کریمی

1- محمدرضا گلزار : کلوب زیبایی

2- بهرام رادان : کافی شاپ

3- پرویز پرستویی : کارمند دادگستری (قبلاً)

4- پژمان بازغی : فروش اقساطی خودرو

5- رضا صادقی : کافی شاپ

6- علی لهراسبی : تبلیغات

7- تهمینه میلانی : معماری داخلی

8- قاسم افشار : آهن فروشی

9- رضا کیانیان : مجسمه سازی

10-حسین زمان : استاد دانشگاه

11- یوسف تیموری : فروشگاه لوستر فروشی

12- مهتاب کرامتی : مزون لباس

13- محمد سلوکی : پیک موتوری و نمایندگی پارس

14- نیما مسیحا : کارخانه تولید واکس

15- فتحعلی اویسی : کارمند شبکه اول سیما (قبلاً)

16- لیلا حاتمی : کافی شاپ

17- محمود شهریاری : فروش اشیاء عتیقه (قبلاً)

18- بهنوش بختیاری : منشی صحنه

19- ساعد هدایتی : کارمند بیمارستان

20- رضا رشیدپور : محاسبات ساختمانی

21- امین تارخ : آموزشگاه بازیگری

22- سید محمد حسینی : معاملات املاک در امارات

23- بهرام شفیعی : ساخت و ساز

24- مریلا زارعی : تجارت

25- سیدجواد یحیوی: کشت گندم

26- علیرضا دبیر : فروشگاه شکلات

27- رامبد جوان : تبلیغات

28- مانی رهنما :- تدریس آواز و مربی دوچرخه سواری

29- مریم کاویانی : پرستار

30- نیکی کریمی : مترجم

31- شبنم قلیخانی : مدرس دانشگاه

32- مرتضی حیدری : سهامدار بانک

33-هرمز شجاعی مهر - سردبیر خانواده سبز

34- سیدمحمدرضا حسینیان : سردبیر زندگی ایدهآل

35- لاله صبوری : مدیر رستوران (قبلاً)

36- حمید غلامعلی : کارمند بانک

37- رضا عطاران : آتلیه عکاسی

38- مجید اخشابی : استودیوی تولید موسیقی

39- مهرداد میناوند : معاملات املاک در امارات

40- بهاره رهنما : نویسنده

41- حسین رفیعی : آتلیه نقاشی

42- محمد نصرتی : فروشگاه لوازم صوتی و تصویری

43- پوریا پورسرخ : طراحی فضای سبز

44- شاهین آرین : تالار پذیرایی

45- سپند و کمند امیرسلیمانی : آتلیه عکاسی

46- حسن جوهرچی: تبلیغات

47- علی دهکردی : دفتر فیلمسازی

48- حمید استیلی : بوتیک

49- محمدرضا فروتن : دفتر طراحی داخلی

50- امیر تاجیک : مهندسی بدنه هواپیما (قبلاً)

51- سید جواد هاشمی : معلم

52- مریم امیرجلالی : حسابدار

53- کریم باقری : نمایشگاه اتومبیل

54- علی مصفا : کافیشاپ

55- مرجان شیرمحمدی : نویسنده

56- مسعود کیمیایی : مدرسه فیلمسازی

57- حمید خندان : کافی شاپ

58- داریوش مهرجویی : مترجم

59- علیرضا افتخاری : ساخت و ساز

60- اندیشه فولادوند : تجارت

61- خشایار اعتمادی : ساخت و ساز

62- نگار جواهریان : روزنامهنگار

63- لاله اسکندری : صنایع دستی

64- افشین یداللهی : روانپزشک

65- گلاب آدینه : کلاس بازیگری

66- محمد اصفهانی : ساخت و ساز

نظرررررررررررررر بدین



بازدید : 151
نویسنده : زهرا کریمی


۱- آلبرت اینشتین (AlbertEinstein) در کودکی دچار بیماری دیسلسیک بود. یعنی معنی و مفهوم کلمات و عبارات را درست تشخیص نمی داد. معلم آلبرت اینشتین او را عقب مانده ذهنی، غیر اجتماعی و همیشه غرق در رویاهای احمقانه توصیف می کرد، ضمنا وی دوبار در امتحانات کنکور دانشگاه پلی تکنیک زوریخ مردود شد!
۲. توماس ادیسون (Thomas AlvaEdison) که معلمانش از آموزش او در مدرسه عاجز مانده بودند در تمام طول تحصیل کم ترین نمره ها را از درس فیزیک می گرفت ولی همین شخص بعدها موفق شد بیش از هزار وصد وپنجاه اختراع به جامعه بشریت عرضه کند که بیشتر آنها در زمینه علم فیزیک بوده است!
۳. بتهون (Ludwig van Beethoven) معلم او می گفت در طول زندگیش “اوچیزی یاد نخواهد گرفت”
۴. پیکاسو (Pablo Picasso) یکی از معروفترین نقاشان جهان بدون کمک و حضور پدرش که در زمان امتحانات کنارش می نشست نمی توانست در درس هایش نمره قبولی کسب کند!
۵. هیلتون (Conrad NicholsonHilton) که مالک بیش از ۳۰۰هتل در سرتاسر دنیاست در دوران کودکی برای گذران زندگی مجبور بود کف سالنها و هتل ها را طی بکشد!
۶. جیمز وات (James Watt) که مخترع ماشین بخار بود فردی کودن توصیفش می کردند!
۷. امیل زولا (Émile François Zola) نویسنده بزرگ فرانسوی دانش آموزی تنبل بود که در مدرسه از درس ادبیات معمولا نمره صفر می گرفت!
۸. ناپلئون بناپارت (Napoleon Bonaparte) مدرسه خود را با رتبه ۴۲ به عنوان یک دانش آموز غیر ممتاز ترک کرد!
۹. لویی پاستور (Louis Pasteur) در مدرسه یک محصل متوسط بود و در دوره لیسانس در درس شیمی بین ۲۲ نفر رتبه ۲۲ را کسب کرد!

این افراد اما یک لحظه از رویا پردازی دست نکشیدند و همچنان نسبت به تصوری که از خود داشتند ثابت قدم ماندند.

نظرررررررررررررر بدین



گوگل پسره یا دختر؟
نوشته شده در شنبه 2 دی 1391
بازدید : 116
نویسنده : زهرا کریمی

گوگل پسره یا دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب اون بدون شک دختره
چون اجازه نمی ده یه جمله ای رو کامل کنی
از همون اول شروع می کنه به حدس زدن
و همچنان حدس زدن
لامصــب بعضی وقتا حدسایی میزنه
که دهن آدم وا میمونه
مخصوصا وقتی یکی کنارت نشسته باشه

نظرررررررررررررر بدین



بازدید : 916
نویسنده : زهرا کریمی

دوست دارید بدونید چهره شما شبیه کیست؟ این سایت عکس شما رو میگیره، آنالیز میکنه و از بین هزاران آدم معروفی که توی دیتابیس ش داره، اونی که چهره ش بیشتر شبیه به شماست را پیدا میکنه.

http://celebrity.myheritage.com/FP/C...ecognition.php

http://www.myheritage.ir/FP/Company/...1&u=g0&lang=EN

من امتحان کردم ، واقعا معرکه س .
شما هم یه عکس بهش بدید و متوجه میشید که واقعا با عکس پیدا شده شباهتهایی دارید .

نظرررررررررررررر بدین



هدیه ی باور نکردنی به دختر طنز
نوشته شده در جمعه 1 دی 1391
بازدید : 128
نویسنده : زهرا کریمی

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر: آره عزیز دلم
دختر: منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
پسر: منتظرت میمونم عشقم
دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: عاشقتم عزیزم

************


بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه
به همین راحتی گذاشت و رفت؟
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد

پرستار: شوخی کردم بابا ! رفته دستشویی الان میآد

نظرررررررررررررر بدین



مطالب باحال
نوشته شده در جمعه 1 دی 1391
بازدید : 103
نویسنده : زهرا کریمی


اینم مطالب باحال

پسرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف
سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از

این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم




دخترها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف


سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي

 

 


فرق درس خوندن دخترها و پسرها                

 

 دخترها: 

بعضي از اونا واقعاً مي خونند وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند

 بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ...

يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند.


  و اما پسر ها:

يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ...

 يه كم كه درس  خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند

و به يه چيزي فكر مي كنند بعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون  تموم ميشه

حال ندارند برند  بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون.

همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مياد) بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده . خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي


بوووووووووووووووووووووق !
- مستقيم ؟
- کجا حاج خانوم ؟
- مستقيم ميدون ولی عصر !
- بيا بالا ...

يه خانوم چادری با پسرش سوار ميشن ...
ميشينن عقب ... يه
خانوم هم ميشينه پهلوشون ... دوتا آقا هم رو صندلی جلو ...

- مامان من بستنی ميخوام ...
- پسرم من که ۱ ساعت پيش برات بستنی خريدم ....
- نه خيرم ! من بسسستنی میخوام !!!
- عزيزم بهونه نگير الان ميريم خونه ....
- مامان اگه برام
بستنی نخری رفتيم خونه به بابا ميگم ديشب چی کار کردی !
- پسرم بزار پياده شديم برات بستنی ميخرم ...
- نه من الان بستنی ميخوام !!!
- آخه الان که نميشه يه کمی صبر کن ...
- من الان الان ميخوام ! ااااار اااااااار !
- حالا که اينجور شد اصلا نميخرم ....
- باشه منم به بابا ميگم ديشب جلوی مهمونا گوزيدی !

يه دفه همه با هم بر ميگردن و اين زن بدبختو نگاه ميکنن و ميخندن ...
زن بيچاره هم از شدت خجالت شيش تا رنگ عوض ميکنه و به راننده ميگه نگه دارين ...
ماشين هنوز واينستاده بود که خانوم دست بچشو ميگيره و ميخواد از ماشين پياده شه که
يه موتوری مياد ميزنه در عقب ماشينو ميکنه ....

راننده هم شاکی پياده ميشه وسط خيابون داد ميزنه :

- آخه خواهر من ! منم ميگوزم ! شمام ميگوزی ! همه ميگوزن ! اين دليل نميشه که شما برينی به ماشين من ....

 


 

 

چند توصیه به دخترها برایه اینکه یه پسر گیرشون بیاد

 

۱) يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه

2) ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.

3) در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه

 مي رنجم.

4) سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي‌افتين.

5) تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.

6) دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن

 لطيفتون كج مي‌شه.

7) پسر‌هاي فاميل بهترين و در دسترس‌ترين طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپيدشون.

8) رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، دچار مشكل

هستن...!

9) توي اجتماع فر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بي‌بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا

 هستن كه شاه دوماد مي‌سازن واستون.

10) يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و

ماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.

11) در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش

 سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.

12) مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم

هستيم.

13) سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد

 كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...

14) تا مامانه و باباهه مي‌گن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، در

حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.

15) بالاخره اگه خداي نكرده مي‌خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه

 اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و

 جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتونه.

نظرررررررررررررر بدین